جایگاهِ معلم را با خواندنِ حکایتی از گلستان سعدی شاید بتوان بهتر درک کرد؛ حکایتی که جور معلم را بهتر از مهرِ پدر میداند.
به گزارش روابط عمومی هلدینگ چهارفصل، سعدی
حکایتی در باب هفتم گلستان دارد که روایتِ دو معلم است؛ یکی خوش اخلاق و دیگری
تندخوی. شاگردان به هیبتِ معلمِ تندخوی تکالیف انجام دادند و درسخوان بودند. آنان در مقابل معلمِ بداخلاق با اینکه زجر بسیار کشیدند، اما، درس خواندند. وقتی معلم تغییر میکند و شخصی خوش اخلاق جایگزین میشود، شاگردان درس و مشق را رها میکنند.
سعدی در این حکایت میخواهد به این مفهوم برسد که سختی و جورِ معلم، به هر روی موجبِ پیشرفت و تربیتِ آدمی میشود. شاید برای رسیدن به جایگاهِ والای معلم، خواندنِ دوباره و چندبارهی این حکایت، لازم و ضروری باشد.
معلم
کُتّابی دیدم در دیارِ مغرب ترشروی تلخ گفتار، بدخوی، مردم آزار، گدا طبع، ناپرهیزگار،
که عیشِ مسلمانان به دیدنِ او تبه گشتی و خواندنِ قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسرانِ
پاکیزه و دخترانِ دوشیزه به دست جفای او گرفتار، نه زَهره خنده و نه یارایِ گفتار؛
گه عارضِ سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساقِ بلورینِ دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم
که طَرَفی از خباثتِ نفسِ او معلوم کردند، بزدند و براندند. پس مَکتبِ او را به مُصلحی
دادند، پارسای سلیمِ نیک مرد حلیم که سخن جز به حکمِ ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر
زبانش نرفتی.
کودکان
را هیبتِ استادِ نخستین از سر به دَر رفت و معلم دومین را اخلاق، مَلَکی دیدند و یک
یک دیو شدند. به اعتمادِ حلمِ او ترکِ علم دادند. همچنین اغلب اوقات به بازیچه فراهم
نشستندی و لوحِ درست ناکرده در سرِ هم شکستندی.
استاد
معلم چو بوَد بی آزار / خرسک بازند کودکان در بازار
بعد
از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلمِ اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به مقام
خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحَول گفتم که دگرباره ابلیس را معلم ملایکه چرا کردند.
پیرمردی ظریفِ جهاندیده بشنید و بخندید و گفت:
پادشاهی
پسر به مکتب داد / لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر
لوح او نبشته به زر / جور استاد به ز مهر پدر
دوازدهم اردیبهشت روز معلم را به تمام معلمان عزیز کشورمان تبریک میگوییم و خطاب به آنها میگوییم که قدرتان را میدانیم.
انتهای پیام/